رویا - پاریس - خاطره (5)

هنوز دل خداحافظی با پاریس را ندارم اما، با گزارش نهایی به شما سلام می کنم...

اگر خاطرتان باشد گزارش شماره ۱ را با معبد پانتئون خاتمه دادم؛ از آنجا که بیرون آمدیم، بارش باران تند شده بود و چتر چینی تباری که در پراگ خریده بودیم شکست؛ از آنجا که یک روز کامل و یک آسمان کاملا تیره پیش رو داشتیم با دیدن اولین فروشگاه، یک چتر تهیه و پیاده روی در خیابان سنت میشل را شروع کردیم... حال و هوای آن خیابان پر از کافه و قطره های باران وصف ناشدنی ست... هرچند فرصت پرسه گردی در کوچه پس کوچه های پاریس آن طور که باید و شاید دست نداد، اما، همین یک بار هم برای یک عمر خاطره ساختن کافی است...مخصوصا که یک فنجان بزرگ قهوه در دست بگیری تا یاد شهیار قنبری و ترانه زیبای سفرنامه اش را گرامی بداری...

ادامه نوشته

رویا - پاریس - خاطره (4)

آرامستان پرلاشز مشهورترین و پربازدیدترین گورستان جهان است. مشاهیر زیادی در این آرامستان قدیمی پاریس به خواب ابدی فرو رفته اند.

از سال ۱۷۸۶ ساخت گورستان در شهر پاریس ممنوع شده بود. آرامستان پرلاشز در سال ۱۸۰۴ توسط ناپلئون بناپارت که در آن زمان کنسول اول بود، بنا شد و بر طبق دستور وی، درهایش را به روی همه ی شهروندان صرف نظر از نژاد و مذهبشان گشود. نخستین میهمان ابدی این آرامستان، دختر ۵ ساله ای به نام آدلاید بوده است. از آنجا که پرلاشز آن زمان از شهر فاصله داشت، تعداد کمی از پاریسی ها به خاکسپاری بستگانشان در آنجا رضایت می دادند و این روند ادامه داشت تا بقایای اجساد لا فونتن و مولیر به آنجا انتقال یافت و از آن پس بود که پاریسی ها پرلاشز را به رسمیت شناختند.

با آنکه بسیاری از منابع، تعداد افراد دفن شده در آن را به اشتباه ۳۰۰,۰۰۰ نفر برآورد کرده اند، طبق آمار سایت رسمی پرلاشز، این تعداد از مرز ۱,۰۰۰,۰۰۰ نفر گذشته است.

ادامه نوشته

رویا - پاریس - خاطره (3)

موزه لوور در میان ۱۰۰ موزه مطرح جهان، با ۸,۵۰۰,۰۰۰ بازدید سالیانه، پربازدیدترین موزه به شمار می رود. بیش از ۳۵,۰۰۰ اثر هنری در آن نگهداری می شود. مونالیزا یا لبخند ژوکوند اثر معروف لئوناردو داوینچی، شاخص ترین اثر موزه می باشد.

 

 

ادامه نوشته

رویا - پاریس - خاطره (2)

این داستان: مردی به نام پاسکال...

گاهی با آدمهایی آشنا می شوی که درک دیدگاهشان به عرض زندگیت اضافه می کند. گاهی تنها یک ساعت همکلام شدن با کسی که خوب می داند، چنان از جا بلندت می کند که حیرت می کنی از نادانی سالهای پیش و عمر تلف شده. گاهی، جایی، یک "انسان" می بینی و توفیق می یابی رسم زندگی را از او بیاموزی... پاسکال چنین انسانی است...

در نتیجه علاقه به ایران و مولانا، دعوتنامه ای به دستمان رسید برای اقامت در منزلش. البته که پاریس برای اقامت شهر گرانی است اما، چیزی که خوشحالمان می کرد فرصت همنشینی با یک پاریسی اهل سفر بود و تجربه دست یافتن به اطلاعاتی که هیچ راهنمایی جز یک شخص بومی به شما نمی دهد و البته در نهایت شانس درک شفاف یک زندگی پاریسی! و نتیجه این همنشینی فراتر از انتظار بود...

ادامه نوشته

رویا - پاریس - خاطره (1)

به رویاهایت بیندیش، فرض محال که محال نیست؛ عاشقانه به رویاهایت بیندیش... که وقتی عشق فرمان دهد، حتی محال هم سر تعظیم فرود می آورد...

نمی دانم از کی، از وقتی برای اولین بار رمان دزیره را خواندم یا وقتی نخستین مرتبه تصویر برج ایفل را دیدم؟ حتی چرایش را هم نمی دانم... تنها چیزی که خوب می دانم این است که برای بیش از ۱۵ سال عاشقانه به پاریس اندیشیدم... به پاریس و سمبل زیبایش؛ ایفل... در طول این همه سال هر روز صبح که چشم باز می کردم مجسمه بلورین ایفل اولین طرحی بود که در نگاهم می نشست و هر شب با نگاه کردن به آن، رویا در مغزم جان می گرفت... هر بار برای زدودن غبار به دست می گرفتمش اشک به چشمم می آمد، می دانستم که خواهم رفت، می دانستم که خواهم دید... اما بعضی آرزوها آن قدر مقدسند که باور نمی کنی از رویا پا به واقعیت بگذارند... دیدن پاریس برای من چنین بود...

اگر این جمله آرش نورآقایی درست باشد که در وصف این شهر نوشته: "پاریس شهری نیست که تو آن را بپسندی. او برمی‌گزیند تو را. " پاریس ۱۵ سال قبل مرا برگزید...

ادامه نوشته