حالا که زیبائی‌های سمرقند را تماشا کرده‌ و از آن گذشته‌ایم، به شهرسبز می‌رویم؛ زادگاه امیر تیمور‌ لنگ! با یک سواری از جلوی ریگستان و همراه با دو مسافر دیگر... مقصد راننده شهر کتاب است؛ کتاب با سمرقند حدود شصت کیلومتر فاصله دارد؛ از آن جا تا شهرسبز هشت کیلومتر بیشتر راه نیست. با پرداخت مبلغی بیشتر به توافق می‌رسیم ما را به شهر سبز برساند...

بیشتر جاده، خاکی و سنگلاخ اما، زیبا و چشم‌نواز بود. تماشای منظره کوه‌های پوشیده از برف، ابرهای پراکنده، دریاچه‌ای در دوردست و سیمای زمینی که داشت با باد بهاری جان می‌گرفت، لذت‌ بسیاری داشت. بین راه، نزدیک جایی که چند ماشین توقف کرده بودند، راننده نگه داشت و سنگ‌هایی را بالای یک تپه نشانمان داد تا اگر دوست داریم برویم و عکس بگیریم. سنگ‌هایی که انگار با انگشتان دست‌هایشان یک قلب را درست کرده بودند... به شهر کتاب که رسیدیم، دو مسافر دیگر پیاده شدند و ما راه را به سمت شهرسبز ادامه دادیم. همان ورودی شهرسبز، بنای کاخ آکسارای پیداست... ساعت دو بعد از ظهر بود. راننده پرسید اگر امروز به سمرقند بازمی‌گردیم منتظرمان بماند. قرار گذاشتیم سه ساعت بعد، در ایستگاه سواری‌های کتاب او را ببینیم...