رنگ بودا

 

قصه این سفر را یک عکس نوشت؛ یا شاید هم عکاس آن عکس... نه نام عکاس را به خاطر دارم و نه ملیتش را؛ تنها چیزی که بر لوح ضمیرم نشست، تندیس‌های سنگی بودا و زیبایی معصومانه سنگ‌های معبدی بود که در تصویر دیده می‌شد. یک مجموعه بنای سنگی خارق‌العاده که علاوه بر ساخت جالب، کنتراست رنگی چشمگیرش توجه بیننده را به خود جلب می‌کرد...

 

 

ادامه نوشته

سفرنامه اندونزی (بالی 2)

از معبد تیرتا، رفتیم به جنگل میمون های مقدس... درون جنگل نوعی از میمون های کمیاب زندگی می کنند و چند معبد هم داخل جنگل قرار دارد. میمونهای شاد در حال شیطنت بسیار تماشایی اند.

نمی دانم شما چه احساسی دارید اما، برای من که از میان حیوانات میمون ها را خیلی خاص دوست دارم، فضای دوست داشتنی بود. از چشمان بعضی هاشان شیطنت می بارد و می آیند و آرامش گروهی بقیه را به هم می ریزند و جنگی به راه می اندازند که بیا و ببین!

ادامه نوشته

سفرنامه اندونزی (بالی 1)

کسی که بهشت را بر زمین نیافته است،
آن را در آسمان نیز نخواهد یافت؛
خانه ی خدا نزدیک ماست
و تنها اثاث آن، عشق است...

ادامه نوشته

سفرنامه اندونزی (جاکارتا)

 اگر بخواهم برای درک جاکارتا از شهر دیگری کمک بگیرم باید از برلین نام ببرم. هرچه سایه سیاه تاریخ در ابتدای امر، برلین را بی روح جلوه می دهد، اینجا لمس فقر، قلب را کرخت می کند... جاکارتا با چند ساعت توقف حس واقعیش را نشانتان نمی دهد. باید صبوری کنید تا به سخن بیاید. توریست پذیر است و از آنجا که قطب اقتصادی و مرکز "آسه آن" شده از غرب تا شرق و از شمال تا جنوب کره زمین آدم های رنگ و وارنگ برای کار به جاکارتا می آیند؛ با این حال مدرنیته و فقر همسایه دیوار به دیوارند. اما برای ایرانیها به ندرت پیش می آید که جاکارتا را به عنوان هدف انتخاب کنند مگر اینکه کنفرانسی، همایشی، مسابقه ای چیزی باشد یا مثل هزاران هزار پناهجوی استرالیا بروند آنجا که با ترس و لرز چند روزی مخفی شده و در نهایت تمام رویاهایشان را به ناخدای قایق های کوچک متعفن بسپارند شاید بعد از یک مرگ زنده، در سرزمینی دیگر از نو متولد شوند...

ادامه نوشته

سفرنامه اندونزی  (مانینجو لیک)

یک مقصد ایده آل برای استراحت و عکاسی

مانینجو لیک در عکسها شبیه رویا بود... ۳۶ کیلومتر از بوکیت تینگی فاصله دارد. از آنجا که وسیله نقلیه عمومی برای رفتن به آنجا در دسترس نبود، کارمند پذیرش هتل برایمان یک تاکسی دربست گرفت. در طول مسیر هم راننده مهربان دائم گوشزد می کرد که هرجا دوست داریم توقف کند تا عکس بگیریم. تقریبا یک ساعت طول کشید تا به View Point دریاچه برسیم.

ادامه نوشته

سفرنامه اندونزی (بوکیت تینگی)

پشت صحنه ی سفر به سوماترا

نشسته ام پشت میز کامپیوتر. همان جایی که این قصه شکل گرفت. برای چندمین بار به گزارش رادیو کوچه گوش می کنم. همین چند روز پیش محمد ۴۴ ساعت در جاده های برفی اتریش مانده بود... با خودم فکر می کنم چند ساعت فاصله است از یخبندان اتریش تا گرمای اندونزی...

همه چیز با یک عکس شروع شد... همان روزها که ما تازه به این خانه اسباب کشی کرده بودیم و محمد از سفر آمده بود. سایتش هنوز کامل نبود و من در عرض دو هفته بالغ بر ۱۰۰۰ عکس را برایش اصلاح، شناسنامه دار، تنظیم و آپلود کردم تا خوانندگانش بیشتر چشم به راه نمانند... هنوز از عکسهایش بک آپ نداشت و یک نسخه از تمام عکسهای سفرهای پیشینش را گذاشت پیش ما تا برایش نگه داریم. همه چیز با یک عکس شروع شد...

ادامه نوشته