ترکمن صحرا یعنی یک تاریخ کهن پر از شر و شور...

ترکمن صحرا یعنی کرور کرور نجابت...

ترکمن صحرا یعنی جوانمردی، یعنی پایداری.

ترکمن یعنی گالان اوجا... یعنی سولماز اوچی...

ترکمن یعنی علی؛ یعنی آیلَر؛ دو جوان از نسل تو، از نسل من...

 

 

قصه از آنجا شروع شد که رضا هوای سفر با دوچرخه را کرد. قصد جنوب کرده بود و هیچ ایده ای نداشت که چرخ بازیگر به کجا می کشاندش... انگار باید قفلی می شکست... که شکست و راه ترکمن صحرا گشوده شد و یک اتفاق خوب، سبب ساز آشنایی رضا و محمد علی در ابتدا و بعدها رفت و آمد خانوادگی و سفرهای خوب تر شد.

 

امسال قسمت اردیبهشت به کردستان افتاد اما، دو سال گذشته را میهمان اردیبهشت ترکمن صحرا و مردمانش بودیم و گوشه ای از زندگی، فرهنگ و آداب و رسومشان را چشیدیم.

فرصت چندانی برای ثبت جزئیات سفر ندارم بنابراین به خواندن توضیحات عکسها دعوتتان می کنم:

میل گنبد

قابوس بن وشمگیر، چهارمین پادشاه آل زیار برای نمایش شکوه آن دوره، دستور به ساخت این بنای ۵۵ متری داد. در ساخت بنا تنها از آجر پخته ی قرمز رنگ استفاده شده است و کتیبه های آن به دلیل علاقه قابوس، به زبان عربی و به خط کوفی نگاشته شده اند. گنبد قابوس با ۱۰۱۷ سال قدمت، سال گذشته در میراث جهانی یونسکو ثبت گردید. 

سقف گنبد از داخل بنا

آرامگاه خالد نبی در ۵۵ کیلومتری شهرستان کلاله قرار دارد. 

به سمت آرامگاه، اولین توقف ما نزدیک گله ی یک چوپان بود:

گوسفندی که در تصویر پیداست، نجیبانه از گله فاصله گرفته و بره اش را به دنیا آورده بود. هنگامی که ما رسیدیم، چوپان رفت و بره را به بغل زد و آورد تا مادرش هم به آمدن رضایت داد. کنار پای ما به هم رسیدند و بره برای اولین بار طعم شیر مادر را می چشید...

در راه رسیدن به آرامگاه خالد نبی، گاوها را نه روی زمین که بر بلندای کوه خواهید یافت... گویا نزدیکی به آسمان را خوش تر می دارند...

هربار که به این قسمت از ترکمن صحرا برسید، طبیعت زیبای منطقه غافلگیرتان خواهد کرد...

مقبره چوپان آتا از دوردست

محو رخ یار...

ترکمن بانوی نازنین من...

بانوان متاهل ترکمن، به نشان تاهل زیر روسری کلاهی بر سر می گذارند به اسم آناقی.

آرامگاه خالد نبی

خالد بن سنان، مابین نبوت حضرت عیسی و حضرت محمد پیامبری می کرده و مبلغ دین مسیح بوده است.

 

آن گله را در دوردست می بینید؟ در بهشت برین ساکنند انگار...

علی و آیلر

آرامستان خالد نبی به سبب نماد مزارهایش معروف است. 

جاده های زیبای ترکمن صحرا

محمد علی و آیلر در مراوه تپه دوستان عزیزی دارند؛ آقا مجید و شایسته خانم. روزی که ما میهمان علی و آیلر بودیم و در نیمه راه کشف ترکمن صحرا، تولد یک سالگی راجیه دختر آقا مجید بود. بچه ها گفتند اگر دوست داریم برویم شب را در مراوه تپه بگذرانیم و یک جشن ترکمنی را هم درک کنیم. قسمت این بود که تا نزدیکی مرز ترکمنستان پیش برویم و دوستان جدیدی در آنجا بیابیم و از لطف بی دریغ اهالی مراوه تپه هم برخوردار شویم. شب خوبی بود. دیدن تعداد زیادی بانوی ترکمن در پوشش محلی و درک شباهتها و تفاوتهای جشن تولد ترکمنی با فرهنگ ما، فرصت ارزشمندی بود که در اختیارم قرار گرفت. شام هم معروف ترین غذای ترکمن ها و بسیار لذیذ بود: چکدرمه - با آن که آیلر برای عصرانه بوروک درست کرده بود و یک دل سیر غذا خورده بودیم، از چکدرمه خوش مزه جشن نتوانستیم چشم بپوشیم.    

قبلا هم عکسی شبیه این را در پست از صمیم قلب گذاشته بودم. تنها سوغات تصویری از مراوه تپه، ثبت قطرات شبنمی بود که صبح زود بر روی گلهای رز باغچه خانه ی آقا مجید، ناز می فروختند.

و نوبت رسید به زیارت آرامگاه فردوسی ترکمن صحرا...

مختومقلی فراغی که به پدر ادبیات ترکمن شهرت دارد... شاخه گلی از باغچه ی خانه ی آقا مجید برداشتیم تا دست خالی به زیارت نرفته باشیم.

 ترکمن صحرا همیشه ترکمن صحراست اما، اردیبهشت ماه تجسم ملموس بهشت است...

 

علی و آیلر عزیز، سلام گرم ما را از تهران پذیرا باشید.