اگر بخواهم دستاورد دو ترم اول تحصیل در کارشناسی ارشد ادبیات تطبیقی را در یک جمله خلاصه کنم، باید بگویم نقش برجسته آن در یک نام خلاصه می‌شود: آشنایی بیشتر با فئودور داستایوفسکی. بعد از سفر اول به روسیه، در یادداشتی که در مجله جهانگردان به چاپ رسید، اشاره مختصری به خانه‌ - ‌موزه‌های پوشکین، داستایوفسکی، آنا آخماتووا و جایگاه متفاوت گردشگری ادبی ایران و روسیه داشتم. اگر مایل به خواندن آن هستید، به این لینک مراجعه کنید. برای ادای احترامی که حالا به نسبت چهار سال پیش صد چندان شده، گزارشی از خانه‌- موزه وی در شهر سنت پترزبورگ تقدیم حضورتان می‌کنم:

 

فئودور داستایوفسکی چهار سال پایانی عمر خود (از اکتبر 1878 تا 1881) را به همراه همسر و فرزندانش در یکی از طبقات این ساختمان سپری کرده است. آنا گریگوریفنا، منشی او بود که سه سال بعد از مرگ همسر اول داستایوفسکی با وی ازدواج کرد. ماحصل 14 سال زندگی مشترک که تا پایان عمر داستایوفسکی ادامه داشت، چهار فرزند بود که یکی از آنها در سه ماهگی و دیگری در سه سالگی از دنیا رفتند. یک دختر و یک پسر از آنها باقی ماند که لیوبوف و فئودور نام دارند. همسر و فرزندان داستایفسکی بلافاصله بعد از مرگ وی از این ساختمان نقل مکان کردند. این آپارتمان - که در طبقه دوم قرار دارد - بعد از نوسازی بنیادین ساختمان، با کمک اطلاعات بستگان نویسنده، بازسازی و در صد و پنجاهمین سالروز تولد فئودور داستایوفسکی، در نوامبر 1971 به موزه تبدیل شد.

 

والدین فئودور داستایوفسکی

در طبقه اول ساختمان نمایشگاهی برپا شده تا بازدیدکننگان را با بیوگرافی و زندگی ادبی نویسنده آشنا سازد. بعد از دیدن این طبقه، نوبت به تماشای آپارتمان شخصی خانواده داستایوفسکی می‌رسد:

 

اتاق نشیمن

اتاق کار فئودور داستایوفسکی – عالیجناب برادران کارامازوف را در این اتاق نگاشته است.

 

این میز کار آنا گریگوریفناست. به گفته وی روند غالب داستان‌نویسی همسرش به این شکل بوده: شبها به رویدادهای فصل بعدی فکر می‌کرد؛ بعدازظهرها داستان را به آنا دیکته می‌گفت؛ سپس نوشته‌های آنا را اصلاح می‌کرد و برای بازنویسی مجدد به او بازمی‌گرداند. آنا در کنار نگهداری از بچه‌ها، مسئولیت ویرایش نوشته‌ها،  فروش کتاب‌ها و مدیریت امور مالی را نیز بر عهده داشت و از آنجا که همسرش را به عنوان یک نویسنده می‌ستود، با از خودگذشتگی و تحمل مشکلات مالی، زندگی را برای داستایوفسکی آسان‌تر می‌کرد. لئو تولستوی، بعد از مرگ داستایوفسکی به آنا گفته بود بسیاری از نویسندگان اوضاع بهتری داشتند اگر همسری مانند آنا در خانه‌شان می‌بود. خود عالیجناب نیز قدر همسرش را که صمیمی‌ترین دوست وی نیز به شمار می‌رفت، می‌دانست و آخرین و مهم‌ترین رمان خود (برادران کارامازوف) را به وی تقدیم کرد. بعد از فوت همسرش، آنا در طی 37 سال باقی‌مانده، زندگیش را به تحقیقات و گردآوری هرچه به زندگی همسرش مربوط می‌شد و ویرایش آثار او اختصاص داد. بر پایه آن تحقیقات در سال 1901 در موزه تاریخ روسی بخشی به نام مطالعات داستایوفسکی ایجاد شد و بر پایه آن، اولین موزه داستایوفسکی در خانه خردسالیش در مسکو ایجاد شد. آنا، در آخرین سال‌های عمر خود کتاب خاطراتی از زندگی فئودور داستایوفسکی منتشر کرد. بر همین اساس، نوشته هایی که در سالن در معرض دید قرار دارند حاوی اطلاعات جذاب و کمتر شناخته شده ای از جزئیات زندگی نویسنده هستند و باعث آشنایی بهتر مخاطب با وی می شوند. نوشته ها حاکی از آنست که داستایوفسکی از لحاظ سبک ادبی و جهان بینی، پیرو پوشکین، شاعر بزرگ روس، بوده است.

 

این تصویر مربوط به اتاق غذاخوری خانواده است. جایی که خانواده هر روز ساعت 6 عصر برای صرف شام گرد هم می‌آمدند؛ تنها زمانی که فرصت دیدار میسر بود؛ او دوست داشت قهوه بعد از غذایش را داغ داغ و در تنهایی اتاق کارش بنوشد و اگر کسی در حین نوشیدن آن با او صحبت می‌کرد، می‌رنجید. بعد از صرف قهوه برای پیاده‌روی از خانه خارج می‌شد.داستایوفسکی برای نوشتن به سکوت نیاز داشت و این سکوت تنها شب هنگام بر خانه حاکم می‌شد. بنابراین تمام شب را بر روی داستان‌هایش کار می‌کرد و صبح‌ها می‌خوابید. داستایوفسکی دوست داشت سماور همیشه روشن باشد و عادت به خوردن چایی سنگین (غلیظ) داشت. چایی دم کردن هیچ کس جز خودش را هم قبول نداشته است تا آنجا که اگر مجبور می‌شد چایی دم کرده آنا را بنوشد، زیر لب از بیچارگی خودش می‌نالید. وی برای صرف ناهار و خرید بیرون می‌رفت و از تقاطع خیابان‌‌های نِوفسکی و ولادیمیرسکی اغلب کالاچ (پیراشکی گوشت یا سبزیجات)، پاستیلای سفید، عسل، شکلات، مربای کی‌یف، کشمش سیاه و ژله میوه می‌خرید.

فئودور پسر

لیوبوف

کاغذ دیواری بازمانده از زمان سکونت خانواده داستایوفسکی

داستایوفسکی به انسداد ریه مزمن مبتلا بود ولی با وجود منع شدید پزشکان برای اجتناب از سیگار کشیدن، در طول شب‌ها‌یی که رمان می‌نوشت، پشت هم سیگار می‌کشید. این جعبه‌ای که مشاهده می‌کنید، بسته سیگارهایی است که خودش از ترکیب دو نوع سیگار می‌پیچید. نوشته روی در جعبه، دستخط لیوبوف دختر اوست که در روز مرگ پدر تاریخ زده و نوشته: امروز پدرم مرد.

 

وسایل شخصی و متعلقات زیادی از داستایوفسکی برجای نمانده اما آنچه در تصویر می‌بینید کلاه خود عالیجناب است زیر حفاظ شیشه‌ای.

 

و تصویر آخر خانه ابدی فئودور و آنا گریگوریفنا داستایوفسکی را در صومعه الکساندر نِوفسکی سنت پترزبورگ نشان می‌دهد.