کاشان از نگاهی نو - خانه طباطبایی
شیرین و فرهاد؟ وامق و عذرا؟ بیژن و منیژه؟ ... چه فرقی میکند نامشان چه باشد؟! مهم این است که در کوچه پس کوچههای کاشان و در میان جاذبههای گردشگریاش، قصه یک عشق جا خوش کرده است... بهتر است بگوییم: لیلی و مجنون... یکی بود؛ یکی نبود... در این خانهی بسیار زیبا، روزگاری نه چندان دور دختری زندگی میکرده است... لیلی طباطبایی؛ لیلی جان قصه ما، در لابهلای زیباییهای بیپایان این خانه رشد کرده و قد کشیده... یک مجنون بروجردی به خواستگاریاش آمد و فرمان گرفت تا خانهای در شان لیلی این خانه بسازد... و چنین شد که خانه بروجری ساخته شد و به نگین انگشتری کاشان بدل گشت...
حالا بیایید به گوشه و کنار خانه لیلی سرکی بکشیم و در خیال خود، نگاه کنجکاو، نجوای آرام، راه رفتن نوک پا و رفتار پر حجب و حیای لیلی را تصور کنیم:
چند گروه گردشگر خارجی با شور و هیجان مشغول تماشای خانه بودند.
در یک لحظه و از دو زاویه شکارشان کردیم.
در و دیوار این خانه خود شعرند... شعر عاشقانه
و ماهیهای این خانه، در آسمان شنا میکنند...
و انگار که لیلی چشم انتظار پاسخ مجنون، در خانه قدم میزند و چنین میخواند:
ماییم و نوای بینوایی
بسمالله اگر حریف مایی...